جدول جو
جدول جو

معنی پر هما - جستجوی لغت در جدول جو

پر هما
(پَرْ رَ / رِ هَُ)
کلغی که از پرهای بعضی مرغان سازند اتاقه یا اتاغه نیز گویند. (غیاث اللغات). قدما چون سایۀ هما را میمون و مبارک میشمردند پر آنرا بر کلاه و مغفر و امثال آن میزدند ونیز پر هما صورتی از فر هما است. رجوع به فر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراهام
تصویر پراهام
(پسرانه)
پرهام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پربها
تصویر پربها
(دخترانه)
باارزش، قیمتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرهام
تصویر پرهام
(پسرانه)
برگردان فارسی اسم ابراهیم، از اشخاص بسیار ثروتمند در زمان بهرام گور، برهان قاطع براهیم ابراهیم را معرب آن دانسته است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پر جفا
تصویر پر جفا
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرپهنا
تصویر پرپهنا
پربر، پهن، پهناور، عریض
فرهنگ فارسی عمید
(پُ پَ)
عریض. پرور. پهناور. مقابل کم پهنا. کم ور
لغت نامه دهخدا
(پَ)
براهام. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است و نام جهودی بود در نهایت سامان و تجمل در زمان بهرام گور و بهرام، سامان او را تمام بسقائی لنبک نام بخشید. (برهان). رجوع به داستان بهرام گور با لنبک آبکش در شاهنامه و رجوع به براهام و رجوع به لنبک شود.
لغت نامه دهخدا
(رِ هَُ)
اسکندر مقدونی:
نوشتند نامه به پور همای
سپاهی بیاوردبیمر ز جای.
فردوسی.
رجوع به اسکندر شود، داراب
لغت نامه دهخدا
(پِ رِ)
قسمی مرغابی است
لغت نامه دهخدا
جوانمرد، دلیر، کوشا، پایمرد بزرگ همت جوانمرد، دلیر شجاع، کوشا ساعی، باعزم قوی پر استقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خم
تصویر پر خم
درهم پریشان، پرشکن پر پیچ پرتاب پرناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر صدا
تصویر پر صدا
پر آوا پر غریو پر سرو صدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر طمع
تصویر پر طمع
آزنده که طمع بسیار دارد طماع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر عمر
تصویر پر عمر
سالمند که عمر بسیار کرده باشد که زندگانی دراز کند مقابل کم عمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گیا
تصویر پر گیا
پر از گیاه گیاه ناک پر نبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ماز
تصویر پر ماز
پر چین پر شکن پر شکن ترنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
دایره و هر چیز میان تهی مانند چنبر و طوق و امثال آن هر چیز گرد میان تهی، چنبر ماه خرمن ماه هاله
فرهنگ لغت هوشیار
می زده می زده را هم به می چاره و درمان بود آنکه خمار بسیار در سر دارد. یا چشم پر خمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر جفا
تصویر پر جفا
ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ثمر
تصویر پر ثمر
پر بار که بار و میوه بسیار دارد پرمیوه، پرفایده پرنتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر پهنا
تصویر پر پهنا
پهناور پرور عریض مقابل کم پهنا کم ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر مهر
تصویر پر مهر
پر محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بلا
تصویر پر بلا
پر آسیب پر پتیار پر آستانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هول
تصویر پر هول
سهمناک سخت ترس آور بسیار هول مهیب سهمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هوس
تصویر پر هوس
آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه صاحب صنابع و هنر بسیار است صاحب هنر صاحب فضیلت پر فضیلت پر فضل کثیر الفضل، پرفن پر حیله در ادا و اطوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هراس
تصویر پر هراس
پر ترس پر بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر وفا
تصویر پر وفا
صاحب حسن عهد بسیار دارای وفا
فرهنگ لغت هوشیار
غذا و جز آن که نمک بسیار دارد مقابل کم نمک بی نمک: غذای پر نمک، ملیح: دختر پر نمکی است
فرهنگ لغت هوشیار
کبوتری را گویند که بر روی استخوان کف پایش پرهای فراوان موجود باشد پرپای مسرول ورشان. توضیح باید دانست که استخوان کف پا در پرندگان بطور عمود بر پنجه ها قرار گرفته و ظاهرا بجای استخوان ساق مینماید. خرخاکی خرخدا حمارالبیت پر پایه
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع چنگر
فرهنگ گویش مازندرانی
مدت زمان زیاد، دیرهنگام، خیلی وقت ها
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که پسرش مرده باشد، پسر باخته، فرزند مرده
فرهنگ گویش مازندرانی
همسایه ی مزرعه، شریک
فرهنگ گویش مازندرانی